این داستان، ماجرای دختری نوجوان به نام «هستی» است که زندگی جسورانه و شیطنتهای بچهگانهاش، همزمان با جنگ تحمیلی، برای او سختیهایی پدید میآورد. او تمایل دارد کارهای پسرانه انجام دهد و آرزو دارد هر گاه بزرگ شد رانندهی تریلی، خلبان یا دروازه بان تیم صنعت نفت آبادان شود، اما با شروع جنگ موانعی بر سر راه او و خانوادهاش قرار میگیرد که سبب می شود نگاه هستی به آدم ها و محیط پیرامون عوض گردد. او به مدد قرار گیری در یک موقعیت ناخواسته بزرگ میشود و در مییابد که برای قوی شدن زن یا مرد بودن فرقی با یک دیگر ندارد. هستی بر اثر موقعیت حاکم بر جامعه و حوادث متعدد به دختری نیرومند و با اراده تبدیل می شود.
|