نویسنده در این کتاب که به فقه مشروطه و تحولات دوران مشروطه اختصاص دارد، به بررسی رابطهی استعاری حکومتشناسی و فقه حکومت در ایران معاصر پرداخته است. در این کتاب سه موضوع بررسی شده است :
1- رابطهی استعاری قضا و حکومت و لوازم مردم سالار 2- دگرگونی حکومتداری ایرانی و سویهی اقتداری آن از دههی 1320 تا کنون 3- تخلیهی تدریجی فقه سیاسی از عناصر دموکراتیک و رواج نظریههای اقتداری در فقه حکومت اسلامی. نویسنده میکوشد مسألهی قانون و ارتباط آن با فقه سیاسی را واکاوی و سرنوشت این گفتوگو را در یکصد سال اخیر بازگو کند. «داوود فیرحی» معتقد است، فقه مشروطه نتوانست از نزاع میان نیروهای تجددستیز و مشروطهخواه، جان سالم به در برد و گرایشهای افراطی پس از آن نتیجهی این شکست بود. نویسنده در تلاش است تا نشان دهد که فقه سیاسی، موضعی منفی نسبت به دموکراسی یا حتی چارچوب مدرن سیاست ندارد و این مهم از پیشفرضهای او در باب نظام سیاسی برداشت میشود که : 1- حکومت، خوب یا بد، تأثیری عمیق بر کیفیت زندگی مردم دارد. 2- شکل و نهادهای حکومتها چندان هم مقدّر و از پیش تعیین شده نیستند و ما همواره به تناسب مکان و زمان، امکان بازسازی و ترمیم آنها را داریم. تغییر و ترمیم نهادها و قوانین سیاسی، هیچ تعارضی با اصول مذهب و کلام و فقه سیاسی ندارد. 3- ما انسانها قادر به تشخیص حکومت خوب از بد هستیم و این نکته نشان میدهد که عوامل یاد شده میتوانند، گفتمان حاکم بر فقه سیاسی را به سمت و سوی خاصی رهنمون سازند.
|